سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 0  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 4489
 
 
قصه های نی نی
نویسنده: (جمعه 87/5/25 ساعت 3:2 صبح)

یکی بود یکی نبود ...

نی نی من دلش میخواست بزرگ شه.از مامانش شنیده بود بارون که بیاد گیاهها بزرگ میشن و قد میکشن...

کلی دعا کرد که بارون بباره.

بلاخره بارون اومد بدو بدو رفت تو حیاط  زیر بارون.سرشو گرفت بالا و قطره های بارون که رو سرش میخورد و میشمرد.با خودش گفت اینقد وامیستم تا قد بکشم ...

حالا دیگه بزرگ بارون قطع شده بود.نی نی خشکش زد سرشو انداخت پایین و به اب حوض نگاه کرد .بزرگ شده بود.کلی قد کشیده بود و 1 عالمه علامت سوال روم کله ش سبز شده بود.سعی کرد برشون داره.اما بعضی شون خیلی سمج بودن و کنده نمی شدن.بعضیشونم مثه علف هرز  بودن.

زمان گذشت .... به خودش که اومد دید همه رو قطع کرده. حالا دیگه کاری برای انجام دادن نداره.

زندگیش تهی شده از علامت سوال.....



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عشق
در سوگ علی
1بغل ارزو
پاییز
زیبا ترین قلب
قصه های نی نی
ترس
ایستگاه اخر
همراه
شب غریب
پرواز رنگ
درد دل

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||

arts& secrets of art

|| لوگوی وبلاگ من ||


|| لوگوی دوستان من ||


|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو